سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بهشت من امام رضاست..

سه شنبه 86 تیر 19 ساعت 1:9 صبح
 

یاصاحب الغرباء

سلام وعرض ادب

جای همه شما خالی تازه از مشهد برگشتم از اینکه بی خبر رفتم شرمنده ،دوشنبه هفته پیش غافلگیر شدم

به ما گفتند مشهد میری ؟ ما هم از خدا خواسته گفتیم چرا نمیریم ؟ (البته نزدیک بوداز پرواز جابمونم ولی الحمدلله خود حضرت عنایت کردند و در دقیقه 90( تمام) سوار بر مرکب پولادین پرنده و رهسپار حرم حضرت دوست شدیم )باخودم گفتم شاید حضرت با خودشون بگن چی می خوای؟ماهی یکی دوبار پامیشی میای اینجا بدون اینکه یه ذره تاثیر بگیری !!فقط اینو میتونم بگم که آقا واقعا واقعا شرمنده چه کنم؟ بیشتر از این مارا در توشه نیست...

ا صلا آقا ظرفیت من همینقدره چه کنم ؟ شما یه راهی پیش پای مابذار ،آقاجون خودتون میدونید تنها جایی که تو این دنیابهم آرامش میده صحن های قشنگ حرم شماست که به خدا هر کدومشون برای من بهشته.....

 

 از کدامین بهشتت بگویم ؟نه بگذار از ابتدایش بگویم سر دربهشت ، از باب الجواد ورودی بهشت...

آی مردم من رهسپاره بهشتم اگر شما هم میایید با من همراه شوید ترس به دل راه ندهیدشما هم می توانید به این بهشت بیاییدآخر این بهشت با تمام بهشت های عالم فرق دارد همه می توانند بیایند حتی آلودگان ... حتی من............

خوب آماده می شوم می خواهم وارد حرم امن خدا شوم،باید هر چه غیر او دارم در پشت در جا بگذارم.... فخلع نعلیک.....................

اادخل یا الله ،اادخل یا رسول الله(ع) ،اادخل یا امیرالمونین(ع) ،اادخل یا فاطمه الزهرا (س)...

زیر لب با ذکر صلوات آماده میشوم،آرام آرام قدم بر می دارم ... سرم را بالا می آورم ، وای گنبد طلا،این لحظه چقدر برایم دوست داشتنیست، هر دفعه از دفعه قبل آرامش بخش تر..حالا از ته دل یک نفس عمیقمی می کشم وآرام ازته دل می گویم،السلام علیک یا امام الرئوف... اولین چیزی که با دیدن گنبد طلا در ذهنم شکل می گیرد اینست کهآ قاجان قبل از اینکه رهسپارت شوم ،مرا نقشه هایی درسر بود،می خواستم از درد هایم برایتان بگویم ولی هربار چشم بر گنبدت که میدوزم تمام مشکلاتم رو فراموش می کنم ....

راه می افتم به طرف بهشت گوهرشاد،یک لحظه بدنم مور مور می شود ..احساس عجیبی مرا دست میدهد انگار آقا جواب سلامم رو داده چقدر احساس غرور میکنم ... قدم هایم رو محکم تر بر میدارم ...چقدر بی قرارم... چقدر بی تابم.......

دوست دارم زودتر به بهشت گوهرشاد برسم،وارد بهشت قدس میشوم ،از دو تا دالان می شود وارد بهشت گوهرشاد شد ،متحیرم از کدام یکی بروم بالاخره تصمیم میگیرم از دالان سمت راست وارد بشوم...

وارد راهرو منتهی به بهشت می شوم همین که وارد میشم نسیم خنکی صورتم را نوازش میکند به انتهای راهرو میرسم واردبهشت گوهرشاد می شوم ،این جا همون جایی که دلم آروم می گیره ،جلوتر می روم تا به پنچره ای می رسم که از آن ضریح آفتاب پیداست دوباره سلامش میکنم سلامی به بلندای آسمان.. السلام علیک یا شمس الشموس.... ای کاش در این آمد وشدها،نظری هرچند اندک بر روح خسته ما بشود....

القصه جای همه دوستان خالی ولادت ام ابیها(س)دعاگوی همه دوستان بودیم ،البته راهی درمانگاه هم شدیم کسالتی بود که ان شالله برطرف شود...

ان شا الله اگه خدا بخواد هفته آینده هم بچه های مجموعه رو می بریم،راستی اعتکاف نزدیکه ، کلی کار داریم باید واسه یه خونه تکونیه اساسی آماده بشیم ...

راستی شما آماده اید؟ این الرجبیون؟؟؟؟

 (این هم یه عکس تخصصی از خودم با گوشی) 

   ...(راستی قبل از اینکه برم مشهد رفتم خدمت استادنا جناب آیت الله جوادی آملی البته یه سری عکس هم گرفتم براتون در پست بعدی خواهم گذاشت حالم خیلی خیلی بده دعا کنید.......................

غفرالله لنا ولکم.... انشا الله


نوشته شده توسط : طایرقدسی

نظرات دیگران [ نظر]


الوداع فاطمیه...

چهارشنبه 86 تیر 6 ساعت 3:2 عصر

سلام وعرض ادب (اولش بگم حال وحوصله متن ادبی نوشتن نداشتم متن زیر هم از سر دلتنگی نوشتم وبس)

دیشب شب آخر هیئتمون بود یعنی شب وداع با فاطمیه ، خیلی دلم گرفته ،همچین که فاطمیه تموم میشه انگار غم عالم می ریزه تو دله آدم، نمی دونم شما اینجور هستید یا نه ؟ولی به نظر من فاطمیه حال وهواش با بابقیه ما ه ها فرق داره یه جورایی بوی غربت میده ،داشتم چند روز پیش به رفقا میگفتم به نظرمن مشتری های فاطمیه با همه فرق دارن ،ماه رمضون و ماه محرم اکثر مردم میان ولی فاطمیه واسه هر کس نیست ،دعوت نامه میفرستند این مساله رو من واقعا حس کردم به قول معروف مجلس خصوصیه .

چند هفته قبل ازفاطمیه رفته بودیم خدمت حاج آقا وحید(خراسانی )ایشون چقدر تاکید میکردن که مجالس فاطمیه رو با شکوه برگزارکنید میفرمودن:باید عاشورایی دیگه بشه فرمودند: آقا امام زمان(عج) خیلی رو این مساله تاکید دارند یه حرفی ایشون زدند که واقعا دلمون خیلی خیلی سوخت فرمودن خیلی ها نمی دونند که مادرمارو شهید کردند البته تو این چندساله مراسم فاطمیه واقعا هم خوب تبلیغ میشه وهم خوب تقریبابرگزار میشه ولی به نظر من هر کاری بکنند بازهم فاطمیه غریبه.....

میدونیدبرا چی میگم بازم غریبه؟ چون تو همین تهران ایام شهادت خودم با چشای خودم ماشین عروسایی رو میدیدم که صدای نعره ها وپایکوبی هاشون خیابون برمی داشت نه قط این قضیه باشه ها! نه خیلی بیشتر ازاین حرفاست که خودتون هم شاید بدونید.

دیشب استادنا(حاج محمد اکرمی )یه نکته جالبی فرمودند:که بعد ها مشخص خواهد شد اونایی که فاطمیه اومدند در این خونه چه سودی کردند،میدونید کی معلوم میشه؟ اون موقعی که تو محشر صدا میزنند این الفاطمیون ...

یادش بخیرروزی که اومدیم سیاهی بزنیم به بچه ها گفتم اگه وضو ندارید وضو بگیرید ،نیت کنید بعد سیاهی میزنیم ....

اول فاطمیه با خودم می گفتم خدایا یعنی تواین فاطمیه ما میشیم اونیکه خودت می خوای ؟

یعنی میشه تو این فاطمیه بی بی برا ما دعا کنه ؟

یعنی میشه ماروهم قاطیه خوباشون بخرند؟

به قول یه اهل دلی می فرمودند: اینقده فاطمیه ها بیادو ماها زیر خروارها خاک باشیم وحسرت بخوریم.

حالا که فاطمیه تموم شده یه حرف ته دلم مونده میخوام به بی بی بگم . می خوام بگم بی بی جان درسته مهمون های خوبی براتون نبودیم اما تورو به قلب شکسته زینبت تو این روزها ،ایندفعه هم شما مهمون نوازی کنید (شتری دیدی ندیدی)

می خوام بگم خانم :اگه خوبیم اگه بدیم به پاتون نوشته شدیم ،مردم مارو به اسم شما میشناسن، نکنه یه وقتی زبونم لال روتون رو از ما برگردونید....

می خوام بگم بی بی جان از قدیم گفتند مزد کارگر رو تا عرقش خشک نشده بدید ....بی بی جان انا سا ئلکم...

می خوام بگم بی بی جان یه کاری با این دل ما بکن که این دل فقط مال خودت باشه ...

بی بی نکنه حالا که فاطمیه تموم شده ه کاری برای ما نکرده باشی، با امید وارد فاطمیه شده بودیم.....

فاطمیه چقدر خوب بودی ،تازه دل هامان داشت رنگ وبویت را می گرفت چه زود تمام شدی  ای ما ه خوب خدا

خدا می داند که چقدر دلتنگت می شوم تا برگردی  تو خود می دانی که یک سال انتظارت را میکشیدیم...

ای کاش سال بودی و مابا تو در عزای مادر سادات  سالها  می سوختیم ...

بی بی دستم به دامان بلندت..............................................

(ببخشید طاقت نیاوردم متن ادبی ننویسم)                               یا مولاتی یا فاطمه االزهرا اغیثینی

 


نوشته شده توسط : طایرقدسی

نظرات دیگران [ نظر]


<      1   2      

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

سال های دور از خانه1
همت.... حاضر!
[عناوین آرشیوشده]