سفارش تبلیغ
صبا ویژن

به یاد قیصر...

جمعه 86 آبان 11 ساعت 10:51 صبح

((دستور زبان عشق))

  

دست عشق از دامن دل دور باد!

می توان آیا به دل دستور داد؟

می توان آیا به دریا حکم کرد

که دلت را یادی از ساحل مباد؟

موج را آیاتوان فرمود:ایست!

باد رافرمود:باید ایستاد؟

آنکه دستور زبان عشق را

بی گزاره در نهاد ما نهاد

خوب می دانست تیغ تیز را

در کف مستی نمی بایست داد

 ((قیصر امین پور))            روحش شاد


نوشته شده توسط : طایرقدسی

نظرات دیگران [ نظر]


معلم تربیتی ...

شنبه 86 مهر 14 ساعت 4:6 عصر

سلام وعرض ادب

ان شاالله که طاعات وعباداتتون تو این ماه عزیز قبول درگاه حضرت احدیت افتاده باشه وشب های پربرکت قدر رو خوب درک کرده باشید،از اینکه دیر به دیر میام واقعا شرمنده خیلی سرم شلوغه وقت سر خاروندن هم ندارم ،دو روزکه دانشگاهم از صبح تا شب ،4روز دیگه هم مدرسه مشغول هستم خدا خواست و با دوست عزیزم شاهد قدسی (آقا مصطفی عزیزم) از اواخر شهریور به عنوان معلم تربیتی وپرورشی در یکی از مدارس راهنمایی شمال شهر تهران البته با معرفی استادنا(حاج محمد اکرمی )شروع به کار کردیم ، تو این چند هفته اینقدر اتفاقات جالب تو کارمون پیش اومده که اگه بخوام بنویسم باید یه وبلاگ جداگانه فقط برای این قضیه درست کنم،البته یدک کشیدن اسم معلم واقعا خیلی خیلی سخته ،اینو جدی میگم نمی خوام شعار بدم جدا خیلی مشکله ، از خدا خواستیم خودش کمکمون کنه ،معلم تربیتی کارش ازهمه معلم های دیگه سخت تره ،چون ارتباطش با بچه ها مستقیم وبیشتره یه جورایی سنگ صبور بچه هاست و بچه ها هم هم خیلی دوستش دارند وبچه هاهم تو این سن از معلم تربیتیشون الگو می گیرند و اینو من واقعا حس کردم البته کار تربیتی قبلا تو مسجد انجام داده بودیم ولی جو مسجد با مدرسه 180 درجه فرق داره ،حداقلش اینکه تو مسجد می دونی طرف حسابت بچه های مذهبی هستند وخیلی خیلی کار آسون تره،اینکه گفتم بچه ها الگو میگیرند، مثلا تو اون هفته یکی از بچه ها اومد به من گفت آقا چه طوری موهاتون بغل می زنید گفت من دیروز هر کاری کردم موهام مثل شما نشد گفت منم می خوام مثل شما ریش بذارم می خوام  حزب الهی شم بعد دیدم یه تسبیح از تو جیبش در اورد بادیدن این صحنه نزدیک بود از خنده بیفتم رو زمین ولی خودم رو خیلی کنترل کردم بعدش بهش گفتم ببین عزیزم حزب الهی بودن به این نیست که قیافتو مثل من کنی و انگشتر دستت کنی و تسبیح دست بگیری یا ریش بذاری  ،حزب الهی بودن به قیافه نیست عزیزم، آدم باید عملش رنگ وبوی خدا بده هر کاری میکنه فقط برای خدا بشه تازه اون وقته که می تونه اسم حزب اهلی رو خودش بذاره،الحمدلله تو این مدت کم خیلی خوب تونستیم با بچه ها ارتباط برقرار کنیم چون به غیر از کار تربیتی کلاس هم بهمون دادند،مثلا هفته  دفاع مقدس سر کلاس کلی درباره دفاع مقدس صحبت کردم ، درباره شهداو.... بعدش دیدم چقدر استقبال کردند بعد گفتم بچه ها هفته بعد هر کدمتون یه نامه برای یک شهید بنویسید گفتم اجباری نیست هر کی خواست بیاره فکر نمی کردم اینقدر استقبال کنند تقریبا همه بچه ها اورده بودند بعد بهشون تاکید کردم بچه ها هرچی می نویسید از خودتون بنویسید  وازوالدینتون کمک نگیرید.

به خاطر جو منطقه ای که مدرسه اونجاست واکثرا بچه های مدرسه ما هم وضع مالیشون خیلی خوبه و هم یه ذره نازک نارنجی هستند،واقعا فکرشو نمی کردم نامه هایی که می نویسند اینقدر جالب باشه شاید بعدا یکی دوتا از بهترین هاشو براتون گذاشتم بخونید،مثلا همین 5 شنبه که گذشت به مناسبت روز قدس ره پایه رو اوردیم داخل نماز خونه مدرسه ور براشون یه مستندی از جنایات اسراییلی ها ومقاومت 33 روزه حزب الله پخش کردیم ولابه لای فیلم منو شاهد قدسی درباره یهود و صهیون وچیزایی در مورد مقاومت و... توضیحاتی رو می دادیم ،واقعا فکرشو نمی کردیم اینقدر روشون تاثیر بذاره ،تو مدتی که فیلم پخش می شد ویا ما صحبت می کردیم شیش دنگ حواسشون بود بعداز مراسماکثرا میومودند وسوال هایی خیلی جالبی رو می پرسیدند، مثلا یکیشون گفت آقا ما می خوایم بریم فلسطین نمی دونید چه جوری میشه رفت؟؟ گفتم عزیزم شما خوب درس بخون بزرگ تر که شدی با تخصصت بتونی به اونا کمک کنی ، بعد اگه لازم شد باهم دیگه میریم کمکشون. سوال هایی که بچه ها می پرسیدند هم خیلی جالب بود وهم تاثر انگیز،تاثر انگیز برای اینکه، چرا خو نوادهاشون این چیزارو براشون نگفتند خیلی از بچه ها، معلوم بود که برای اولین باره که این حرف ها رو می شنوند،خلاصه سخت درگیر کارهای مدرسه هستیم واز خدا می خوام که تو این راهه پر فراز ونشیب کمکمون کنه که بتونیم موفق باشیم،راستی یادم رفت بگم که کادر مدرسه مون هم خیلی هماهنگند و مثل خود ما فکر می کنند واین قضیه امتیاز مثبت برای ماست چون تو اکثر مدارس کادر مدرسه با مربی های تربیتی مشکل دارند ولی الحمدلله مدیر ومعاون مدرسه ما خودشون از اون بچه حزب الهی های روشن فکر هستند که جا داره ازشون تشکر کنم .یه سری عکس براتون گذاشتم از اروز اول مدرسه و دکوری که زدیم ،چه دکوری خوشگلی شد روز قبل ازمدرسه تا 10 شب تو مدرسه داشتیم دکور می زدیم ،هیچکی باورش نمی شد که کار ما باشه ، من به شاهد قدسی گفتم بعد از ظهر ها بعد از مدرسه بیا بریم تزییناتیه سفره عقدبزنیم کارمون می گیره .....................

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


نوشته شده توسط : طایرقدسی

نظرات دیگران [ نظر]



لیست کل یادداشت های این وبلاگ

سال های دور از خانه1
همت.... حاضر!
[عناوین آرشیوشده]